آرامش یعنی این:
در اوایل خرداد ماه 64 که مصادف با ماه مبارک رمضان بود، هواپیماهای عراقی در طول شبانه روز وقت و بیوقت، تهران را بمباران می کردند. همراه آن، توپهای ضدهوایی با صداهای مهیب و گوشخراش به ویژه در منطقه دامنه کوههای شمال تهران به صدا مپیچید، خواب و استراحت را در همه گرفته بودند. صبح که می شد، همه در اثر بی خوابی شبانه، خواب آلوده و کسل بودند و نظم و نسق کارها را به هم ریخته بود. گرچه ما مجبور بودیم کارمان را منطبق با برنامه امام تنظیم کنیم، ولی امام ملزم به تبعیت از کسی نبودند و اختیار داشتند. برنامه کارشان را به طور دلخواه و مناسب حالشان تنظیم کنند. با این حال، در شرایطی که همه گرفتار بی خوابی و کسالت بودند و مایل بودند که ساعتهای اول روز را که بیشتر آرام بود، بخوابند، حضرت امام، طبق روال همیشگی، هر روز رأس ساعت هشت صبح، سر حال در اتاق کار و ملاقاتشان حاضر می شدند.
یک روز آقای دکتر عارفی که همواره مراقب وضع و سلامتی امام بود، بعد از معاینه سؤال کرد:
در ماه رمضان، این روزها وضع خواب و استراحتتان فرقی نکرده؟ کم نشده؟
فرمودند: “نه".
مجدداً سؤال کرد هیچ فرقی نکرده است؟
باز هم تأکید کردند: “نه".
در اواخر جنگ نیز که برای مدتی، تهران مورد تهاجم موشکی دشمن قرار داشت، روزانه گاهی بیش از ده موشک به تهران اصابت می کرد و تعداد زیادی از آنها یک خط منحنی را در شعاعی نزدیک به جماران تشکیل می دادند. اکثر ساکنان تهران و شمیران به شهرهای امن پناه برده بودند، ولی حضرت امام علی رغم اصرار فراوان برای جابجایی و حداقل استفاده از پناهگاه، به هیچ وجه در محل اقامت و در انجام کارها و برنامه های روزانه شان کمترین تغییری ندادند. حتی محل نشستنشان در اتاق که تقریباً پشت شیشه بود، عوض نشد. تنها کاری که در محل اقامت حضرتشان انجام شد، چسباندن نوار چسب به شیشه ها بود. ایشان هرگز به پناهگاه کوچکی که ظاهراً به خاطر عدم ممانعت آن حضرت به عنوان دیگری در نزدیک محل اقامتشان ساخته بودند، نرفتند بعد هم دستور داند که برداشته شود.
مکرر اتفاق افتاد که در حین تشرف به خدمتشان در همان جای همیشگی صدای ضدهوایی یا انفجار، زمین را می لرزاند. یک بار که ساعت حدود هشت و ده دقیقه صبح بود که موج انفجار ناشی از اصابت موشک به نزدیکترین نقطه به جماران، چنان همه جا را تکان داد که در اتاق به شدت باز شد و به پشت این جانب که نزدیک در نشسته بودم، خورد.
در آن حال، من تمام توجهم به امام بود. ولی هیچ گونه تغییر و واکنشی در قیافه امام ندیدم. بعد هم با توجه به اینکه با دستگاه مخصوصی به طور مداوم، قلب حضرت امام تحت کنترل بود و کمترین تغییری حتی در تپش قلب مبارکشان، روی صحنه مربوطه منعکس می شد، از یکی از پزشکان مراقب تحقیق کردم معلوم شد که این حوادث و صداهای مهیب که برای یک لحظه هم که شده، قلب همه را تکان می داد، در مورد حضرت امام که مصداق بارز “کالجبل الراسخ لا تحرکه العواصف” بودند، نه فقط در ظاهر چهره پر صلابتشان کمترین تغییر ایجاد نمی کرد. حتی در دستگاه های عصبی و قلب آکنده از ایمان و توکلشان نیز هیچ گونه لرزشی به وجود نمی آورد. چرا که او به حقیقت “لن یصیبنا الا ما کتب الله علینا” و اصل شده و ضمیر آرام و قلب مطمئن او بار سفر آخرت را بر بسته بود و لحظه مرگ خود را آغاز حیات راستین خویش می دانست و چون فقط از “خدا” می ترسید و تنها اراده “او” را حاکم بر هستی یافته بود، دیگر در وجودش جایی برای ترس جز از “او” یافت نمی شد.

موضوعات: اندکی تامل  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...