ابوالفضل علمدار
به وبلاگ من خوش اومدید.





فروردین 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



کاربران آنلاین

  • سيده فهيمه حسيني
  • كلثوم منصفي
  • نویسنده محمدی
  • نور الدین

خبرنامه



رتبه


    آمار

    • امروز: 16
    • دیروز: 197
    • 7 روز قبل: 235
    • 1 ماه قبل: 497
    • کل بازدیدها: 46720

    پای درس شهدا ...

     

    اگر خودت را سرباز امام زمان(عج) میدانی خودت را محک بزن ببین واقعا هستی یا فقط باد داری و ادعا؟؟؟!!!!

    من نمی گویم شهدا میگویند…

    اندکی تامل….

     

     

    شهدا_درسها

    موضوعات: انتظار ظهور, شهدا, نقد فیلم  لینک ثابت
    [یکشنبه 1396-11-08] [ 11:56:00 ب.ظ ]

    پیروی از ولایتت ...

    همرنگ ولایت باش رسوای جماعت شو

     

    رسول خدا به عمار یاسر فرمود:

    “یا عَمّار اِن سَلَکَ النّاس کُلُّهم وادیاً وَ سَلَکَ عَلیّ وادیاً فأسلک وادی عَلیُّ وَ خل عَنِ النّاس”

    ای عمار! اگر تمام مردم دنیا به راهی می روند و علی تنها از راه دیگری می رود، پس تو به راهی برو که علی می رود و مردم را رها کن!

    ? ینابیع الموده قندوزی باب43

     

     

    موضوعات: امام علی (ع), شهدا, روایات اهل بیت(ع), سیاسی  لینک ثابت
    [چهارشنبه 1396-10-27] [ 12:22:00 ق.ظ ]

    کاش برخی مسئولین می فهمیدند ...

    شهید حججی

    موضوعات: شهدا  لینک ثابت
    [پنجشنبه 1396-05-26] [ 11:45:00 ب.ظ ]

    رجزخوانی سردار سلیمانی در مقابل داعشی ها ...

    شهید حججی

    موضوعات: بدون موضوع, شهدا  لینک ثابت
     [ 11:29:00 ب.ظ ]

    رفتند یاران.... ...


     شهید عبدالله کوهی


    ت: کرمان،1335                                 ش: شلمچه،1365                    مزار: کرمان


    پنج روز بودکه توی جزیزه مجنون مقاومت می کردیم. شرایط سختی بود، آب را جیره بندی کرده بودند. حتی برای

    نماز هم تیمم میکردیم. داشتم سنگر میکندم که دستی خورد پشتم. نگاهم رو برگرداندم، احمد بود. چند وقتی می شد

    که ندیده بودمش. با هم رفتیم توی یکی از سنگر ها، تشنه اش بود. تا لیوان آب را جلویش گذاشتم یک گلوله خمپاره

    خورد کنار سنگر، گرد و خاک و سنگ و شن بود که به هوا بلند شد؛ اوضاع که عادی شد، گرد وخاک روی آب

    نشسته بود، گفتم: ” اجازه بده آب رو عوض کنم.” لیوان رو برداشت و گفت:” لازم نیست همین آب رو میخورم.”

    یک نگاهی به آب کرد و زد زیر گریه. با چشم هایی که پر از اشک شده بود ادامه داد: ” ما این آب گل آلود رو

    داریم ولی امام حسین(ع) و یارانش توی کربلا همین آب گل آلود رو هم نداشتند….”


    اسحاب آخر الزمانی/ ص19

    موضوعات: شهدا  لینک ثابت
    [چهارشنبه 1394-04-31] [ 11:44:00 ب.ظ ]

    یاران ...


     شهید اسماعیل کتابی



    ت: قم.1347                       ش:جبهه آبادان.1364                          مزار: قم


    تو نامه اش به یکی از بستگانش نوشته بود:

    « ناراحت من نباشید من حالم خوب است. راستی رضا، ما چند نفر هستیم که به امام حسین (ع) قول دادیم وقتی کربلا را گرفتیم

    بغل در صحن ابا عبدالله(ع) یک قهوه خانه صلواتی درست کنیم و قند و چایش پای خود امام حسین(ع) . خوب دیگر عرضی ندارم

    و دیگر سرتان را درد نمی آورم . دیدار در کربلا خداحافظ.»


    حالا هر وقت راهی دیار جنون شدی و نگاهت به گنبد طلای ابا عبدالله (ع) افتاد، به یاد شهیدانی باش که جانشان را در راه آزادی

    کربلا و زیارت شش گوشه سیدالشهداء فدا کردند…. و به یاد اسماعیل که قربانی را حسین شد.


    اصحاب آخرالزمانی/ص7

    موضوعات: شهدا  لینک ثابت
    [سه شنبه 1394-04-30] [ 10:54:00 ق.ظ ]


    1 2