غروب شد نیامد... | ... |
آقا جان!…
هر شب یتیم توست دل جمکرانی ام
جانم به لب رسیده بیا یار جانی ام
از باد ها نشانی تان را گرفته ام
عمری است عاجزانه پی آن نشانی ام
طی شد جوانی من و رؤیت نشد رخت
شرمنده ی جوانی از این زندگانیم
با من بگو که خیمه کجا می کنی به پا?
آخر چرا به خاک سیه می نشانی ام؟
در روضه احتمال حضورت قوی تر است
شاید به عشق نام عمویت بخوانی ام
این روزها که حال مرا درک می کنی
بگذار دست بر دل آتشفشانی ام
در به دری برای غلام تو خوب نیست
تأیید کن که نوکر صاحب زمانی ام…
[جمعه 1394-11-23] [ 05:03:00 ب.ظ ]
|